۲۱۱. لزوم وجود برترین گفتمان برای علم عرفان
علم عرفان باید دارای برترین گفتمان باشد وگرنه، یا عرفانی ضعیف و ناتوان است، یا بیانکننده آن واصل نیست. عارف باید سعهصدر داشته باشد و عرفان باید با صبوری هر اشکالی را پاسخ دهد. به عبارتی دیگر باید بشود با عارف حرف زد.
۲۱۲. خرابی سالک، آبادی حقتعالی
عرفان در پی خرابی سالک و آبادی حقتعالی است. عارف از منیت دست برمیدارد و مردم را به خود نمیخواند؛ میگوید من وسیله حق هستم و این وسیله بودن را نیز حق به من عنایت کرده است. مردم را به خدا بخواند و بگوید صفات نیکی که در من وجود دارد، همه از جانب خدا است. عارف به جایی میرسد که میگوید «کلٌ من عندالله».
۲۱۳. عارفان تشبّهی
بسیاری از مدعیان عرفان عارف تشبّهیاند؛ نه حقیقی. عارف تشبهی عرفان عملی را دنبال نکرده است، سخنان دیگران را آموخته و تکرار میکند و آنچه را میگوید درک نکرده است. آنکه اهل راه باشد، میداند عارف تشبهی است یا حقیقی.
۲۱۴. شریعت بیپیرایه و عرفان
یکی از اصول عرفان عملی، شریعت بیپیرایه است.
۲۱۵. معرفی «اضل سبیلا»
در عرفان گفته میشود برخی از انسانها که خوی خشونت و وحشیگری دارند با یک تبصره ظاهر انسانی یافته و برخی از حیوانات نیز با یک تبصره حیوان باقیماندهاند وگرنه انسان میشدند. انسانهای دارای خشونت و وحشیگری نیز باید حیوان میشدند؛ این افرادند که «بل هم اضلّ سبیلا» میشوند.
۲۱۶. دوری عرفان عملی از بیماری
اگر سیر در عرفان عملی درست باشد، از هرگونه بیماری در امان است، مگر آنکه خدا بخواهد وی را از این طریق امتحان کند.
۲۱۷. عارف ذاتی در محضر خدا
در عرفان عملی، گاه خدای متعال و هستی نزد عارف حضور پیدا میکنند. چنین عارفی از مشهودین ذاتی است و گاه عارفی بنا بر ظرف وجودیاش (مشهود باتوجهبه مرتبه اسمائی، وصفی یا فعلیاش، یا یک مُشاهد) میتواند در محضر هستی حضور داشته باشد.
۲۱۸. راسخ در عمل بودن عارف عملی
فرد دارای عرفان عملی باید صاحب رسوخ و از «راسخون فی العلم» باشد.
۲۱۹. عرفان، سبب افزایش فهم
عرفان سبب افزایش فهم در سالک میشود.
۲۲۰. فراوانی حواس عارف
حواس، منحصر در حواس پنجگانه نیست؛ گاه میشود که عارفی در عرفان عملی صاحب فراوانی حس میشود.