بخش ۱ روش عرفان عملی

ما ریشه مفاسد و پایه اصلی همه معاصی و شرور را “فقر” می دانیم. بنابراین نخستین گناه کبیره از نظرگاه معرفت، فقر است. سالک در آغاز باید نیاز معیشتی خود را رفع کند و به حدی متعارف از تمکن مالی برسد تا بتواند با فراغت در وادی سلوک حرکت کند و گامی پیش برد؛ چرا که وی با وجود نیاز اقتصادی فاقد طمأنینه است و دغدغه مالی او را آرام نمی گذارد تا با اندیشه‌ای فارغ به حرکت درونی بپردازد.
پایه بعدیِ گناهان و سوژه ها و آثار منفی “نبود تصور از حق تعالی” است. به عبارتی آدمیان چون تصوری از حق ندارند یا آنچه در ذهن و دلشان می‌گذرد تصوری نادرست و غیر منطبق از اوست به معصیت می‌افتند یا دچار شرور و پدیده های منفی می‌شوند. اگر فردی تصوری درست از حق بیابد به گناه کشیده نمی‌شود؛ سالک هم چنانچه به این تصور برسد مقطعی شایان توجه از مسیر را پیموده است. ازاین رو کبیره دوم از منظر معرفت و در وادی سلوک آن است که سالک به قدر مرتبه ظهوری و استعداد و ظرفیّت سلوکی اش به معرفت حق تعالی نرسد، البته شاهد آنکه انگیزه ومنتهای سلوک، یافتِ حق است و اگر سالک بدان مقصود دست نیابد دیگر سلوک چه معنی دارد!
دو معصیت یاد شده اعظمِ کبایر سلوکند و پس از اینها و در وهله بعد، چهار پدیده منفی قرار دارند: نفاق، شرک، کفر و ظلم.
نفاق به مفهوم دوگانگی با خود و بیگانگی از خویش، تعارضی آشکار با مفهوم سلوک دارد، چراکه سالک ابتدا باید “خود” را بیابد و خودش خود باشد، آنگاه در پی معرفت افتد. شرک به معنای دوبینی درباره حق تعالی و حق انگاریِ دیگری نیز وضعیتی روشن در صحنه سلوک دارد؛ چرا که این وادی اساساً عرصه توحید، وحدت حق و جستن و یافتنِ تنها حق است.
مفهوم کفر را پوشیدگی و پوشیده شدن می دانیم. بنابراین تعریف، هر حقیقتی که از سالک پوشیده بماند وی درباره آن دچار کفر است و چون بزرگترین حقیقت عالَم، حق تعالی است تا زمانی که سالک او را درست نیابد نسبت به او با گونه ای کفر درگیر است.
نکته اینکه در میدان عملی سلوک، ابتدا باید نفاق، شرک و کفر از دل و درون سالک رخت بربندد تا بتواند خود را از ظلم پاک سازد و ریشه هایش را از وجود خویش بَرکند؛ زیرا نخست باید با زدودن این سه پدیده خود و حق و حقایق را به‌درستی پیدا کند تا آنگاه بتواند با پدیده ای عملی به نام ظلم مواجه شود و آن را از میان بردارد. مقصود از ظلم در اینجا افزون بر ظلم مصطلح، گناه و بدی و بدکرداری نیز هست؛ چراکه اقدام به چنین افعالی به‌نحوی خروج از مسیر عدل و اعتدال است.
سخن دیگر آنکه شناخت نظری شش موضوع یاد شده و حرکت عملی در رفع و زدودن آنها بطور قطع وابسته به عنایت، آموزش و دستگیری استاد کامل (مشهود ذاتی) است. اگر توفیق قرین حیات کسی شد و رزق سلوک از جانب حق بدو رسید و در این میان به کاملی از واصلان ذاتی دسترسی یافت، آن گرامی در دو ساحت نظری و عملی به او مدد می‌رساند و ابتدا ماهیت و شعبه ها و شاخه های کبایر مذکور را برای وی معرفی و شناسایی می‌کند و سپس او را در صحنه عمل هوشیار و توانمند می‌سازد که چگونه خویش را از شُعَب و شاخ و برگها رهایی بخشد و به گوهر طهارت از عصیان و انحراف رسد. افق “رؤیت” از این پس پدیدار می‌شود و سالک مشاهد با وصول بدان می‌تواند حقایقی را در شأن رتبه ظهوری خویش به دیده درون بنگرد.
در عرصه سلوک چهار مانع بنیادین وجود دارد: نفاق، شرک، ظلم و کفر. سالک به مدد و تشخیص استاد کامل سطح و میزان این پدیده ها را در خود شناسایی می‌کند و سپس با امداد استاد، مشاوره وی و به یاری اذکاری چند آنها را در خویش مرتفع می‌سازد. گام نخست در این صحنه “نظری” است  که در این نوشتار بدان می‌پردازیم و در آغاز به شناخت و تبیین موضوع “نفاق رو می‌آوریم.

 

keyboard_arrow_up